صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

کمی تامل

تقریبا تمام بدبختی های ما در سال های اولیه کاشته شده است؛ زمانی که ما شروع به مراوده و تعامل با افرادی می کنیم که نه تنها کشف کرده اند که چه چیزی برای خودشان درست است بلکه متاسفانه فکر می کنند می دانند که چه چیزی برای ما نیز خوب است.

مسلح به این کشف و پیروی از سنت تخریب گری که برای هزاران سال بر تفکر ما حاکم بوده است این افراد احساس وظیفه می کنند تا ما را به کاری مجبور سازند که فکر می کنند درست است. انتخاب ما برای چگونگی مقاومت در برابر آن فشار بزرگترین منبع ناراحتی و بدبختی است.

« تئوری انتخاب» این سنت باستانی «من صلاح تو را بهتر می دانم» را به چالش می کشد.


کتاب تئوری انتخاب - دکتر ویلیام گلسر - ترجمه دکتر علی صاحبی



در آستانه ماه نونزدهم..

کمتر از یک هفته به نونزده ماهگیت مانده پسر خوبم..

اونقدر تو یکی دو ماه اخیر تغییر کردی و بزرگ شدی که هنوز متعجبم..

از امروز شروع می کنم برات..

امروز رفته بودیم کیدز کلاب باشگاه انقلاب.. چون از اصطلاحات انگلیسی خوشم نمیاد همون باشگاه کودک خودمون.. با دوستای تیر ماهیت اونجا قرار گذاشتیم..

روز خوبی بود و خیلی خوش گذشت بهمون.. از همه چی بیشتر از گاز و ماشین ها خوشت اومده بود..

کلا جای خوبی بود اما به اون تمیزی که شنیده بودم نبود و اینکه یکی از مامانا تو بادبادک می گفت همه اسباب بازی هاش باطری داره و کار می کنه اینطور نبود.. اما خوب در نوع خودش خیلی خوب بود.. اون همه اسباب بازی هایی که واقعا برای بچه ها بازی براشون جالبه..

شما با اینکه خودت تو خونه ماشین داری اما ماشین های اونجا را ول نمی کردی.. 

یکشنبه هم آخرین جلسه بادبادک بود.. حیف که تموم شد و تا بعد عید کلاس نداریم دیگه

حرف زدنت که عالی شده..

شعری هایی که برات می خونم را همه اگه جایی اش مکث کنم شما می گی..

دندونای می می نی

درد می کنه خرابه

چرا می گم براتون

غصه اش تو این کتابه

یه روز که توی خونه

تنها میشه می می نی

می بینه توی ظرفی

یک عالمه شیرینی


توپ سفیدم و تاب تاب عباسی و اینا هم همینطوره جریانش..

دیروز هم بابا صبح بهت صبحانه می داد گفت بسم الله رحمان؟ شما یه چیزی گفتی که منظورت رحیم بود..


ذهن موسیقایی خوبی هم داری واقعا..

یک بار بابا با ارک ماشینت آهنگ تولد تولد زد برات سریع گفتی تولد.. قشنگ فهمیدی این آهنگ چیه..

یا یک روز رستاک یا به قول خودت دو دو دو (شیپور اولش) را می دیدی بعد همش می گفتی نَنا منم می خواستم پوشکت را عوض کنم نمی فهمیدم چی می گی.. آخر سر دقت کردم دیدم داره آهنگ اول ترک دوم پخش می شه که تو همش می گه رعنا.. منظورت این بود می خواد رعنا را بخونه..

کلا دست به آهنگ و حرکات موضونت خوبه و تا به حال موسیقی ای که ذهنت را بهم بریزه نشنیدی.. همش ترانه های هنگامه یاشار یا رستاک است..

هفته گذشته هم سه شنبه که میلاد پیامبر بود رفته بودیم سرزمین عجا به قول شما..

اونجا یک چرخ و فلک سوار شدیم و یک قطار و یک چرخ و فلک افقی که اینو دوست نداشتی..

ولی عاشق چرخ و فلک عمودی شدی..

اما کارت حافظه دوربین را درآورده بودم و یادم رفته بود بذارم جاش و نشد عکس بگیریم..


چیزهای منحصر به فردی خاص خودت را داری.. دقیقا چیز..

مثلا هرچی ندونی چیه یا مشغول کاری باشی نگاه نکنی چی ازت می پرسم و می گم این چیه می گی: اَبی لا لا لا

یا مثلا یک چیزی وسط اتاق باشه دورش می چرخی و می گی بوقاااااااااا

یا مثلا کافیه کدو حلوایی بیاد تو خونه باید سریع قاچ شده و جلوی شما بخار پز بشه.. عاشق این کاری و عاشق کدوحلوایی

جندروز پیش برات کدوحلوایی آوردم و خودم رفتم گلاب به روت.. اومدم بیرون دیدم می گی قُباقَ (بخارپز). ورداشته بودی کدوحلوایی های بیچاره را ریخته بودی توی یک ظرف پلاستیکی در دار بسیار شبیه بخارپز و داشتی بخارپزشون می کردی.. کلا عاشق خاله بازی هستی :)

 پخت کیک هم که کلا پروژه ای است برای خودش.. این دفعه کل نیم ساعت پخت کیک روی اپن منتظر نشسته بودی و پایین نمیامدی.. بعدشم که پخت بابا رو که دراز کشیده بود بلند کردی بیاد رو زمین بشینه که سه تایی شیر و کیک بخوریم.. حتما هم باید رو زمین بشینیم و حتما باید سه تایی باشیم..

وقتی یک چیزی را پیدا نمی کنی می گی قایم شده و وقتی چیزی را می خوای بگی ایناهاش می گی : اینانا با ید آهنگ خاصی البته

اینم چندتا دیگه از کلمات جالبت:

ماخ = مار

بالِ لِ = لباسشویی

لبالا = لباسا

عبق= عقب

پاندین = پایین

نیم = سیم

خَدو = خرگوش

گاب = گاو

بِت = فر

بی بو = وضو





ادامه مطلب ...

هفت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

هجده ماهگی

پسر گلم چند روزیه هجده ماهه شده و دیروز واکسنش را هم زد و خداروهزار بار شکر نه تب کرد و نه پا درد داشت.. من خیلی نگران این واکسن بودم و کلی خودم را آماده کرده بودم و کالسکه اش را شسته بودم که اگه پاش درد کرد و نتونست راه بره بذارمش تو کالسکه.. اما شکر خدای مهربون حالش خوب بود و برگشتیم خونه مثل قبل مشغول بازی شد..


برای اینکه پسرم درد واکسن را تحمل کرد رفتیم براش هدیه بخریم که باباجونش که زحمت بردن ما به انستیتوپاستور را کشیده بودن زحمت هدیه را هم کشیدن دو تا ماشین کوچولو برای صدرا گرفتن.. حسابی هم دل آقاهای فروشنده را برد با شیرین زبونی هاش.. که ازش رنگ ماشینا رو می پرسیدن یا می پرسیدن اینو می خوای می گفت بله و از همه هم بیشتر ممنون گفتن و بای بای کردنش..

جالب اینجاست وقتی برای مامانم تعریف کردم که صدرا واکسن زده و اینا چهره اش در هم شد و با ناراحتی گفت قانوم (یعنی خانوم واکسن زد بهم)..

افعالی که صدرا استفاده می کنه

اول از همه بده: بِ دددددددددده

دوم بیا: بیدا

بلند یعنی بلند شو 


راستی من صدرا را طرح پایش بیمارستان آتیه می بردم دیگه که بعد از یکسالگی شده بود هر شش ماه.. هفته گذشته که بردمش با مشاورش در مورد چندتا مساله صحبت کردم و درست بودن روشم برام تایید شد..

مثلا در مورد ترس های بچه ها خوب همه بچه ها به خاطر نداشتن آگاهی هایی که ما داریم ترسهایی دارن.. صدرا هم نسبت به صداهای ناگهانی و بلند حساسه..

مشاورش نظرش این بود که اولا کاملا طبیعیه و اصلا نباید تو روش گفته بشه و یا باهاش برخوردی بشه بلکه باید در آغوش کشیده بشه و براش توضیح داده بشه و بعد به مرور بازی بازی با منابع ترس مواجه بشه در حالیکه کاملا احساس امنیت کنه..

مطلب دوم در مورد واکنش به کارهای بود که دوست نداریم بچه انجام بده مثلا ریختن غذا به زمین.. که کاملا باید این رفتار را ندید گرفت و با آخ و اوخ کردن و اینا رفتار را تقویت منفی نکرد..

چه برسه خندیدن به رفتار و یا کار به شدت اشتباه ترساندن کودک..


یک وسیله آموزشی هم از خود مرکز مشاوره گرفتم که جای دیگه ندیده بودمش..

خیلی به نظرم جالبه یک سری مهره است و یک سری کارت که روی یک صفحه قرار می گیرن و بچه باید مهره را روی تصویر خودش بذاره.. البته حیواناتش تصاویر ضعیفی و بی کیفیتی داره اما میوه هاش خیلی خوبه.. و چون روشون انگلیسی هم داره برای ۱.۵ تا ۳ سال هستش

مال شرکت هوش آذین که گوگل کنید آدرسش میاد..




تک ستاره آسمون زندگیم.. هجده ماهگی ات.. و ورودت به دوران استقلال مبارک باشه..

دوستت دارم.. همیشه.. حتی اگه روزی کنارت نباشم.. بدون که خیلی خیلی برام عزیزی و خیلی خیلی دوستت دارم..


توضیح در مورد عکس: بعد از واکسن.. مشغول آشپزی با لگو هاش

بازی مورد علاقه این روزها..





آتیش پاره

کلمه مورد علاقه این روزهای صدرا قامَ (قایم) است.. همش میره سرش را می کنه تو یک لا مایی باید بریم پیدا کنیم.. اگرم نریم صدا می کنه که مامان قامَ پیدا (مامان قایم شدم پیدام کن)

کلمه بعدی کمخ است (کمک) هر کاری می خوام بکنم مثل جاروبرقی و آشپزی و .. صدرا باید

کمخ بکنه.. یا اینکه خودش بخواد یک کاری انجام بده و نتونه باید کمخش کنیم

دیگری معنی و مفهوم گیر کردن است.. لای پتویی که روش انداختم لای مبل دستش تو آستین لباس پاش در شلوار و ... گیر می کنه و اعلام می فرمایند گیر..


از بازی هاشم بگم که این روزها علاوه بر قایم شدن عاشق دویدنه.. اینکه دنبالش کنم یا اینکه دور یک چیزی طواف کنه.. و این آخری واقعا سخته.. همش نگرانیم نخوره زمین و پرانرژی کم هم نمیاره.. همینطور دور اتاق می چرخه و صداهای پسرونه در میاره و گلوش را کلفت می کنه..

یکی دیگه از بازی هاشم اینه که مثلا یک حرفی می زنه.. مثلا می گه لالا.. می گم صدرا لالا کنه؟ می گه بابا.. می گم بابا لالا کنه؟ می گه بادادی (بابایی) می گم بابایی لالا کنه؟ می گه قالَه (خاله) می گم خاله لالا کنه؟ می گه عمو منم (عمو مسلم) می گم عمو مسلم لالا کنه؟ می گه مانانه (مامانی) می گم مامانی لالا کنه؟ می گه دادی (دایی) می گم دایی لالا کنه؟ و اینجاست که چرخه تکرار می شه و جالب اینجاس که فقط رو همین افراد می چرخه این چرخه 


چند روزی می شه که باباجونش را به لقب بانادون مفتخر کرده و به این ترتیب خانواده ای را دلشاد کرده.. اونقدر به بچه می گفته میشد بگو باباجون که هیچ کلمه دیگری اینقدر درخواست نمیشد..


اینم چندتا دیالوگه عشقولانه:

عشق مامان کیه؟

دَ ددااااا

نفس مامان کیه؟

دَ ددااااا

آتیش پاره کیه؟

دَدااااا

و ....


پسر باهوش و فهیم و بزرگ و نازکم.. گاهی از سطح فهم در تو در حیرت می مانم..

پشت اون نگاه نافدت چیا که نمی گذره..

دوستت دارم عزیزک نازم..




توضیح اضافه شده: در عکس بالا صدرا داره بوس می فرسته.. دلم ضعف می کنه برای این عکس..


ادامه مطلب ...