صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

روزهای شیرین

پسر کوچولوی من چند روزی سرما خوردگی شدیدی داشت و دیگه همه نوع داروی استفاده کرد.. اولین بار بود در شانزده و خورده ای ماه گذشته که اینقدر شدید مریض می شد چندبار بروفن خورد و یک شیشه سفکسیم.. و دو شیشه دکسترومتورقان و دو شیشه هم قطره استامینوفن!!!

دیگه با ماشینش که برا تولدش خریده بود یاد گرفته بازی کنه و حتی تک چرخم می زنه!

تو این مدت هم حسابی لاغر شده.. باید تقویتش کنم اما خیلی چیزا را دوست نداره..

لب به عسل نمی زنه.. آب میوه دوست نداره.. میوه فقط سیب و گلابی و موز می خوره.. گوشت چرخ کرده هم دوست نداره مگر اینکه نفهمه.. فقط سوپ شیر را خیلی خوب می خوره..

اینم چندتا از کارهاش:

اومده دست من را گرفته برده در کشو را باز کرده سشوار را برداشته دوباره دستم را گرفته برده دم پریز می گه برق برق (یعنی بزن به برق آتیش کن!)

با صندلی ماشینش بازی می کرد (به علت بی پارکینگی صندلی اش هر بار باز می شه و میاد در خونه) صندلی کج شد افتاد .. اومده می گم صدرا صندلی چی شد؟ می گه چپه!

داشتم براش کتاب می خوندم کتاب را بسته می گه تموم

جواب تمام سوالهایی که می پرسیم چندتا؟ ده است

و جواب سوالات چه رنگی؟ سبز!

همینطور جواب خونه کی میریم؟ عمومحمد!!! 

صبح که از خوب پا میشه می گه بیبی (یعنی بیبی انیشتین برام بذار)

همش تو خونه راه می ره می گه دو دو دو (اشاره به آهنگ بارون رستاک!)

داره متوجه گلاب به روتون جیش کردن می شه.. می ریم بشورمش می گم جیش کن کلی تلاش می کنه جیش می کنه.. بعد یه روز جیش نکرد تا اومدیم بیرون خواستم پوشکش کنم شروع به جیش کرده و با جیشش دالی می کنه  

پدرم دنبالش می کرد که می خورمت و اینا آقا رفته پشت در چشماش را بسته که مثلا پدرم نبیندش.. حالا همش می گه بابادی.. می گم بابایی چی؟ می گه: آم (یعنی من را آم می کنه)

یک روزم هم پدر بزرگش اومده بودن خونه ما صدرا شروع  با چشم بسته راه رفتن و خودنمایی کردن!

خلاصه که دیگه حسابی فیلم سینمایی داریم و از این فرصت محدود لذت می بریم..

راستی دندون هشتم هم پایین سمت چپ شماره دو ۲۷ آبان در اومد..

آهان اینم بگم پز بدم.. چند روزه حلقه های هوشش را خودش می چینه.. یهو که دیدم تعجب کردم از دور زیر چشمی بهش دقت کردم.. یکی می ذاشت اگه اشتباه بود در می آورد یکی دیگه می ذاشت تا درست می شد.. و به این ترتیب خود به خود یاد گرفته چطور بچیندشون..

اصلا فکر نمی کردم خودش یاد بگیره و روشش را کشف کنه..


و در آخر بخشی از لغتنامه صدرا:

قلمو = قلمووو

لگو = گِ لو

ماست = مان

جاروبرقی = جابیجی

گلابی = گلابَت

هلیکوپتر = کیلوبات !!!

فیل = پیل!



ادامه مطلب ...

من مادر هستم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.