صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

صدرا هم سرما خورده طفلک..

 توضیح اضافه شد

این روزهای آخر بهمن دلم برای رسیدن سال نو پر می کشه.. پر کشیدنش مثل هر سال نیست.. مثل هر سال شوق عید ندارم.. فقط می خوام سال 91 تمام بشه.. زودتر تمام بشه.. سالی که از لحظه اولش در انتظار بودم تا همین الان که انتظار همچنان ادامه داره.. انتظار یک اتفاق عادی که شده بزرگترین مساله زندگی من.. و بدجوری توانم را گرفته..

سال بدی بودی ۹۱.. خیلی بد.. خیلی تلخ و خیلی سخت..

سال بغض بودی.. سال شناختن آدما..

امسال حتی حال خونه تکونی هم ندارم..

یه مدتی مشغله دارم خیلی گرفتارم.. تا اواخر بهار شاید.. بعدش وقت تصمیم گیریه..

وقت تغییر است.. فقط با شوق اون زمان این روزها را می گذرونم..


اینا رو اینجا نوشتم پسرم که یادم باشه.. یادم باشه که روزهای سخت این سال را با عشق و شور زندگی تو زندگی کردم.. که در تلخ ترین روزهای عمرم با عشق تو خنده به لبم اومد.. که نبودی نمی دونم چی میشد..


دوست دارم.. تو سخت ترین لحظاتم.. تو تنگ ترینشون..

و عشق تو من را رشد داد.. و رشد می ده..

و خدا را شاکر برای بودنت.. برای داشتنت..

ازش می خوام کمکم کنه شاد باشم.. شاد باشم که دودکی تو کوچکترین لطمه ای نخوره..

خدایا.. روزیم کن صبر و خشنودی و شادی را..


اضافه شد:


اولش نمی خواستم کامنتای این پست را تایید کنم چون اصلا نمی خوام توضیحی بدم.. اما الان تایید می کنم و یک توضیح کوچولو به دوستای خوبم می دم..

این متن هم مثل دوتا متن رمز دار برای آرامش ذهن خودم نوشته شده..

مشکل خاصی نیست واقعا

فقط انتظاری من را خسته و فرسوده کرده.. انتظار یک اتفاق که یکساله پیش باید می افتاد و هنوز نیافتاده.. و فقط باید منتظرش بود

من فکر می کنم اون اتفاق یک اتفاق خوب تو زندگیمه و خیلی مشکلاتم مثل جابجایی خونه را می تونه حل کنه.. همین..

و تا پایان بهار براش صبر می کنیم.. طبق قولی که مهدی داده تحت هر شرایطی پایان بهار اوضاع تغییر می کنه..

شاید یک پشت خصوصی گذاشتم و بیشتر توضیح دادم :)



نظرات 4 + ارسال نظر
ستاره چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:49 ب.ظ http://smallthings.blogfa.com/

زهرا جان ایشالا سال 92 برات بهترین سال باشه و اتفاقی که منتظرشی بیفته. امیدوارم مشکلت یه مشکل عادی باشه و به زندگی و روابط دو نفره تون ربطی نداشته باشه ، چون این مساله به نظرم از هر چیزی مهمتره ،‌هر چی غیر این باشه رو میشه تحمل کرد غیر از اختلاف عقیدتی و فرهنگی و کلا تفاهم با همسر. حداقل تجربیات تلخ من اینو میگه...

[ بدون نام ] چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:32 ب.ظ

"من صلاح تو را بهتر می دانم»
این واقعا جمله خطرناکی!
معنی عادیش می دونین چی میشه: با عذرخواهی زیاد البته.
"یعنی تو خری نمی فهمی. یا عقل و شعورت نمیکشه. و من صلاح تو رو می دونم: یعنی من بیشتر از تو میفهمم یا یک پیرهن بیشتر پاره کردم!
وااااااااااای که دلم می خواد اینجور آدما و فقط خفه کنم. مخصوصا وقتی مادر شوهر باشه!
شما باد روی خودتون کار کنید که همون مقاومت و صبر و انتخاب کنید. وگر نه زندگیتون نابود میشه.

محبوبه مامان الینا شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:50 ق.ظ http://elina1fereshteh.niniweblog.com/

زهرا جون چه تلخ نوشتیدلم گرفت عزیزم از صمیم قلبم واست دعا کردم که هر خواسته و آرزویی داری خدا برآورده کنه و هرچه زودتر شادی و انرژی برگرده بهت
نمیدونم چرا برخی آدمها فکر میکنن ابدی هستن و نمیخوان با دل نشکستن حداقل به فکر آخرت خودشون باشن؟!!!

فرزانه چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:21 ب.ظ http://www.sadragolden.blogfa.com

امیدوارم مشکلات و یا بهتر بگم این دغدغه ها هر چه زودتر ازتون دور بشه دوست خوبم ... میبوسم صدرای عزیزم رو

ممنون فرزانه جون.. ظاهرا زمان باید بگذره فقط..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد