صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

هفت ماه و هفت روزه من...

7ماه و 7 روزه من.. ملوسکم.. عروسکم.. دلبندمممممممم اولین بار چهارشنبه 26 بهمن بدون کمک چند لحظه نشستی.. و این چند لحظه هات به چند دقیقه رسیده.. وای که من قربون نشستنت برم.. خیلی خوردنی می شی...

خوب.. و اما جریانات این چند وقته:

برات ویتامین آ+د جدیدی گرفته بودیم.. همیشه الحاوی می گرفتیم که محلول در آب است ولی این بار بابا پیدا نکرده بود و یه مارک دیگه گرفته بود. دیروز آ+د را من بهت دادم (آخه بابا تو دادنش تخصص داره و مسئولیتش با ایشونه) دیدم چقدر راحت خوردی و قیافه ات را در هم نکردی.. امروز که باز من بهت دادم دیدم نه واقعا خیلی راحت می خوری اش.. روش را نگاه کردم متوجه شدم ساخارین نداره!!! خیلی برام جالب بود که شما آ+د بدون ساخارین را دوست داری و اینقدر راحت می خوری در صورتی که من انواع ساخارین دارش را برات امتحان کرده بودم و به توصیه دکتر بهت الحاوی دادیم.. تازه این مارک جدید (آویدک – ساخت شرکت دارو سازی بهسا) بر خلاف سایر مارک ها قطره چکان خیلی خوبی هم داره.

اینبار که رفته بودیم دکتر باهاش قطره آهن را هم چک کردم.. البته با ترس و لرز.. آخه دکتر گفته بود فقط ایرانی بهت بدم ولی شما ایرانی را نمی خوردی و من آیروویت بهت دادم که دکتر گفت اشکال نداره ولی قطره MIM را رد کرد و گفت نه تنها مفید نیست ضرر هم داره..

فسقلی من شما عاشق مارک ها هستی.. اوه ه ه ه ه از همون اول که تونستی چیزی بگیری دستت فقط به مارکش علاقه داشتی و برات جذابه.. مارکش را می گیری و کلی باهاش ور می ری.. مثلا مارک آقا شیره.. مارک همه عروسک پارچه ای هات.. مارک زمین بازی را از زیرش گیر آوردی.. مارک پیش بند.. مارک دستمال خشک کن.. مارک بالش.. مارک لحاف و پتو ات.. همچنین هر چیز کوچیکی که آویزون باشه از جایی..حتی یکی از تفریحاتت وقتی تو بغلم هستی، بازی کردن با گردن بندمه...

درست از روز ورودت به هفت ماهگی متوجه شدم وقتی برات شعر می خونیم یا وقتی آهنگی می شنوی شروع می کنی به آواز خوندن.. میگی: اَ اَ اَ اَ اَ .. با ریتم مخصوص خودت البته.. وقتی هم که برات دست می زنیم و تشویقت می کنیم کلی ذوق می کنی و می خندی و جیغ می کشی..

در آخرم اینکه شما به هیچ وجهی اگه مهمونی باشیم شب سر ساعت نمی خوابی و اگه ساعت خوابت بیرون باشیم حتما تو ماشین باید باشیم تا بخوابی.. تو خونه هم که فقط تو اتاق خواب می خوابی .. آخ من قربون این منظم بودنت بشم.. ما هم سعی می کنیم طوری برنامه ریزی کنیم که برنامه شما تحت تاثیر قرار نگیره.. و ریتم زندگی ات خیلی به هم نخوره...

دوست دارمممممممممممممممم کوچولووووووووووووووووووو

پی نوشت: می نویسم تا همیشه این روز خوب و مهم یادمون بمونه.. مهدی عزیزم.. تبریک میگم به ثمر رسیدن تلاشهات را.. تبریک می گم که داری به جایگاهی که حقت و لیاقتت است می رسی.. تبریک می گم بابت قبولی نهایی در دکتری.. دوستت دارم عزیزم..

7 ماهگی

وای که چقدر این یک ماه زود گذشت...

هفت ماه شدی دردونه من... هفت ماهگیت مبارک...



پی نوشت1: ایده این عکس برای یکی از دوستای خوب نی نی سایتی ام است.

پی نوشت 2:امشب بینهایت خسته ام و ذهنم یاری نوشتن نمی کنه.. حتما زودی میام و ازت می نویسم مرد کوچولوی من...

ادامه مطلب ...

بازی با دم شیر!

بازی بازی با دم آقا شیره بازی...

قربونت بشم که عاشق دم این آقا شیره هستی...

البته با اون مارکش اونقدر ور رفتی نخ نخ شد و مامان کندش که نخهاش نره تو دهن شما




200 روزه شدی پسر ماهم..

200 روزه شدی خوردنی پسر دوست داشتنی من..

تپلک نرم و مهربونم.. 200روزه شدی.. مبارک باشه...

200 روزگیت را در حالی بهت تبریک می گم که تو واضح تر از گذشته خواستن ها یا نخواستن هات را به ما می فهمانی.. تو خیلی بهتر از گذشته می تونی عکس العمل نشون بدی و به ما بفهمانی که می فهمی.. از نظر من تو از روز اول همه چی را می فهمیدی.. همانطور که وقتی تو دلم من بودی می فهمیدی.. فقط الان عکس العمل نشون دادنت داره یواش یواش کامل میشه..

نمی دانی چقدر دلم پر از شادی میشه وقتی ذوق کردن و جیغ کشیدن تو را برای بابات می بینم.. وقتی با اون خنده های مسحور کننده به استقبالش می ری و براش دست و پا تکون می دی و جیغ می زنی..


خوب حالا می خوام چیزایی را که برات ننوشته بودم بنویسم...

1-اول از همه از برنامه غذایی ات بگم که من از اول 6 ماهگی سوپ را برات شروع کردم و البته اوایل بهت گوشت یا مرغش را ندادم و کم کم گوشت و مرغ را برات اضافه کردم.. بعد فهمیدم خیلی از سیب زمینی توی سوپ خوشت نمیاد و حذفش کردم تا اینکه دیروز توی سوپ ماهیچه ات کلم بروکلی اضافه کردم و خیلییییی استقبال کردی ازش.. البته سوپ هویج و مرغ و جعفری را هم خوب خوردی..

توی حریره بادومت هم چند باری به ریختم که دوست داشتی.. منم یکم مربای به درست کردم و به حریره ات اضافه می کنم ولی دیگه توش شکر نمی ریزم..

راستی شما توی یک وعده زیاد سوپ نمی خوری و چندتا قاشق که خوردی دلت شیر می خواد و بدون غر زدن شروع می کنی به گریه.. منم وعده هات را زیاد کردم 4- 5 وعده بهت غذا می دم.. البته اینم بستگی داره به اینکه تو هر وعده چقدر بخوری..

کلا صبح حدودای ساعت 7 از خواب بیدار می شی و یخورده تو تختت غر غر می کنی تا من بیدار شم و بعدش یکم شیر می خوری (فقط یکم!) و میری تو صندلی غذات بیبی انیشتین می بینی تا حریره بادومت که هر روز با بِه یا سیب یا هیچکدوم! متنوع میشه، حاضر شه.. بعد حدودای ساعت 8:30 صبحانه میل میکنی و روشم شیر حتما باید نوش جان کنی.. بعد گاهی اوقات 10 تا 10:30 چرت می زنی .. ظهر هم 12:30 – 1 ناهار می خوری که سوپی است از ماهیچه یا مرغ و هویج و برنج و سبزیجات دیگه است مثل جعفری یا بروکلی...

عصر هم یا همون سوپ را بهت می دم یا پوره سیب زمینی ...

در مجموع دستور غذایی ات از روی کتاب تغذیه با شیر مادر 6-12 ماه انجمن تغذیه با شیر مادر پیش میره...

2-الان دیگه برای قطره آهن گریه نمی کنی و هرچند چندشت میشه ولی دیگه عادت کردی و بالاخره قورت میدی.. آخه یادم رفته بود برات بنویسم که سر دادن قطره آهن بهت بساطی داشتیم.. دکترت تاکید داشت قطره یا شربت آهن ایرانی بهت بدیم ولی شما گریه ای به راه می انداختی که دل آدم آب می شد این شد که تصمیم گرفتم بهت قطره آیرویت بدم که اکثر نی نی ها خوب می خورنش فقط آهنش کمه نسبت به ایرانی ها.. اون را هم اوایل گریه می کردی یا قورت نمی دادی.. ولی الان خدا رو شکر خیلی بهتره اوضاع.. شاید آیرویتت تمام شد قطره میم را هم امتحان کنم برات..

3-صداهایی که از خودت در میاری زیادتر شده و به جز "ما ما ما" که بابا مهدی معتقد است من را صدا می زنی باهاش و "با با با با"، گاهی یه جیغ ها یا صدا های با مزه هم از خودت در میاری مخصوصا وقتی خوابت میاد و قات زدی..

4-هرچی که دستت بهش برسه می خوای یک راست بکنی توی دهنت.. حالا این چیز میتونه چوب تختت یا صندلی یا حتی فرش باشه.. و وقایی که بغلمونی باید حواسمون باشه به سمت چیزی ییهو شیرجه نزنی برای گرفتنش و اابته خوردنش!!!

5-یک سری مکعب رنگی داری که من به توصیه مشاورت که برای 6 ماهگی رفته بودیم، می ریزم توی یک کاسه می دم دستت که خالی اش کنی و مفهوم پر و خالی را یاد بگیری.. بعد 2-3 بار بازی، کاملا دستت اومده چطوری خالی کنی سطل را و تا میدم دستت شروع می کنی به شدت کاسه را تکون دادن و وقتی خالی شد کاسه اش را گاز گاز می کنی

6-یه حالت با مزه ای داری که  نمی خوام روش اسم بگذارم ولی همه بهش میگن "خجالت": وقتی یه آدم جدید باهات حرف می زنه، می خندی و سرت را می کنی تو سینه کسی که بغلش هستی و دلی می بری...

7-به گفته مشاورت، 6 ماهگی تا 1.5 سالگی سن اضطراب جدایی است ولی خدا را شکر وقتای که با هم خونه ایم به لطف تمریناتی که باهات داشتیم و اینکه همیشه وقتی بهمون احتیاج داشتی سریع بغل شدی و نیازت تامین شده، اصلا ترس نداری و راحت روی تختت تا نیم ساعت هم می تونی تنهایی بازی کنی..

8-آخر هم اینکه کنجکاویت فوق العاده است و وقتی وارد یه محیط جدید می شی مرتب مشغول وارسی اون هستی.. و مثلا خونه پدربزرگت اصلا خوب شیر نمی خوری یا به هیج وجه نمی خوابی چون همش می خوای با همه چی ور بری و همه جا رو برانداز کنی.. این حالت را هر بار که توی صندلی غذات یا کالسکه ات می شینی هم داری.. آخه شما تا الان توی کریر می نشستی و کریرت روی بیس کالسکه نصب می شد اما از اول 6 ماهگی دیگه توی خود کالسکه می شینی و هنوز برات جدیده..

ادامه مطلب ...