صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

پراکنده..

خوب هر چی دیرتر بیام مطالب بیشتر می شه.. واقعا سرعتم به سرعت تغییرش نمی رسه و این سن حقیقتا سن تغییرات زیاده..

عید با مامانم اینا یک سفر خوب به شما منزل عموی عزیزم داشتیم و حسابی به همه مون خوش گذاشت.. مخصوصا به آقا صدرا و کلا عید تجربیات جدید فراوانی برای پسر من به همراه داشت..

دیدن دریا هم یکی از مهمترین هاش بود.. بچم از ذوق فراوان داد می زد: دریا اینانا دریا اینانا (دریا ایناهاش)

مهمونی رفتن و مهمون آمدن و پوشیدن لباس مهمونی و عیدی گرفتن و هر روز بیرون بودن هم جزو همین تجربیات جدید بود..


صدرا این روزها به شدت استقلال طلب شده و حرف حرف خودشه..

از بعد سفر عادت کرده هر روز بیرون بره و حق هم داره.. این هوای مطلوب بهاری واقعا می چسبه چرا که نه؟ برای همین پدر مهربون هرروز پسر کوچولوش را می بره تاب تاب عباسی..

صدرا از سرسره خوشش نمیاد  ولی عاشق تاب و الاکلنگ است.. دوست داره بشینه روی تاب و بقیه را نگاه کنه..

عاشق ماشینه.. بزرگترین خوشی اش اینه که بشینه پشت ماشین و ماشین را روشن کنه و فرمون را بچرخونه.. بابایی اش هم حسابی بهش حال می ده و در حال حاضر ماشین بابایی اش را خیلی راحت روشن می کنه..

تو خونه هم از همه بیشتر با ماشین هاش سرگرم میشه..

کارش شده تعریف کردن اتفاقات روزانه حتی اتفاقاتی که توی عید براش افتاد

مثلا لوکیشن لب دریا: صدرا شنا عکس خاله حدیثه پرت!

ترجمه: صدرا شن ها را به دوربین خاله حدیثه پرت کرد..

کلا جمله هاش اینطوری است.. کلمات را پشت سر هم ردیف می کنه..

برای افعال منفی هم یه نه می ذاره آخرشون..

مثلا لوکیشن هال منزل: مامان بیدودی آم صدرا بیدودی آم بابا بیدودی آم نه!!

ترجمه: مامان بیسکوییت می خوره صدرا بیسکوییت می خوره بابا بیسکوییت نمی خوره..

اون فعل منفی را هم با یه آهنگ و تاکید خاصی ادا می کنه..

حسابی تو بازی هاش برای خودش سخنرانی می کنه:

لوکیشن بازی با ماشین بزرگ سیاه: آقا تعمین کار ماشین گنده تعمین صدرا قان قان!

ترجمه: آقای تعمیر کار ماشین گنده را تعمیر کنه صدرا سوارش بشه..

آخه بچه جان همه چی را که نباید سوار شد.. این بیچاره برای سوار شدن نیست..

راستی دندون ۱۳ ام هم در اومده و پسرم یکم آرومه.. حالا تا دندون نیش بعدی..

بفرمایید ادامه مطلب


صدرا در دانشگاه پدر


بستنی منم مصادره شد!


صدرا و تِدی
تدی بیچاره اونقدر له شد تا صدرا خوابش برد


صدرای شاکی در حال آب بازی دم بالکن..

نظرات 5 + ارسال نظر
من و پنجاه درصد خودم........... دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:48 ق.ظ http://parsara.persianblog.ir

لاغر شده صدرای گل ..مشخص مثل پارسا ما شیطون و پرچنب وجوش...شاد و سلامت باشه..

بله به شدت پر جنب و جوشه.. ممنون عزیزم

فرزانه سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:13 ق.ظ http://www.sadragolen.blogfa.com

دوست عزیزم میبوسم صدرای مهربونم رو ....
برای احوال من هم دعاکنید ....

خدابهتون صبر بده فرزانه جانم..

سرزمین شاد جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:24 ب.ظ http://sarzamineshad.persianblog.ir

سلام؛ برای جشن ها و میهمنیهای خود دنبال ایده هایی خاص هستید؟
از سرزمین شاد دیدن فرمایید..

فرزانه سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:54 ق.ظ

دیگه نمی نویسی زهرا جون؟
خیلی حیفه ها ، بعدا خیلی پشیمون میشی :)

بله واقعا که حیفه..

فرزانه پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:28 ب.ظ http://www.sadragolden.blogfa.com

سلام دوستم ... خدارو شکر بهترم ... بعد از مدتها برگشتیم ..... میبوسم صدرای عزیزم رو ....

خداروشکر دوست عزیزم..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد