صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

من و تو

پسر نازم ورودت به دنیای طعم ها و مزه ها مبارک باشه ..

بعد از 10 روز فرنی.. از شنبه مزه های جدید را تجربه می کنی.. 2 روز توی فرنی ات سیب پوره شده ریختم.. خیلی خوشت اومد.. ظهرش هم بهت آب گوشت را با ازد برنج پختم دادم.. یعنی یه تیکه ماهیچه را با یا کوچولو پیاز پختم و صاف کردم و آرد برنج زدم.. یکشنبه می خواستم همین کار را با فیله مرغ بکنم اما به خاطر خوب نبودن حالت به دلیل واکسن 6 ماهگی نتونستم و همون آب مرغ را بهت دادم خوردی.. ولی دیروز توی ماهیجه ات هویج هم ریختم و یکم از خود ماهیچه را هم میکس کردم با هویج و برنج و این یکی را خیلییی دوست داشتی... و امروز هم برات حریره بادام با شیر پاستوریزه رقیق شده درست کردم و عالییییی بود.. خیلی خوشت اومد..

آب هم که دیگه هیچی.. تا لیوان آبخوری ات را می بینی دست و پا تکون میدی و ذوق می کنی..

فقط یه چیزی این روزا نگرانم کرده اونم اینه که قطره آ د و شربت آهنت را قورت نمیدی و اونقدر تو دهنت نگه می داری تا بریزه بیرون






ادامه مطلب ...

6 ماهگی

کوچولوی هوشیار و دوست داشتنی من.. پسر نازنین و فهیم و بازیگوشم.. 6 ماهگی ات مبارک..

در 170 روزگی به تشخیص خودم!! اولین غذای کمکی را بهت دادم.. احساس می کنم تو این10 - 12 روزی که بهت فرنی می دهم کمتر گریه می کنی.. حالا مطمئن نیستم برای سیر شدنت است یا  اینکه دوباره رانیتیدین را شروع کردیم..

صبحها نیم ساعتی توی صندلی غذات می نشینی و بیبی انیشتین می بینی و من فرنی ات را آماده می کنم و خودم هم صبحانه می خورم.. بعد فرنی شما را میدهم و بعدش دست و صورتت را می شورم و بعد اون شیر می خوری..آب را هم با لیوان آبمیوه خوری بهت می دم..

از کارهای جدیدت اینه که دارو را قورت نمی دی و توی دهنت نگه می داری..هنوز بهت آهن ندادم.. یعنی اولین باری که دادم خیلی گریه کردی و بابا مهدی هم گفته بذاریم از 6 ماهگی.. یعنی از فردا باید بهت بدم..

تقریبا 2 هفته پیش اتفاقی پریز برق را کشف کردی و وقتی نگهت داشتم پریز را فشار دادی و اتاق تاریک شد، با تعجب زول زدی به من.. بعد دوباره فشار دادی روشن شد و بعد مجددا خاموش.. آنچنان ذوقی می کردی که من و بابا تعجب کرده بودیم که متوجه شدی چه اتفاقی می افته.. هنوزم پریز می بینی می خندی..

جدیدا هر دو تا پات را می گیری و تکون می دی.. خیلییییی دوست داشتنی تر می شی.. من عاشق این کارت هستم.. و اینکه چند روزی می شه که پای چپت را هم می کنی دهنت.. تا الات فقط پای راستت را می کردی اما جدیدا پای چپ را هم کشف کردی..

مدتی میشه شبا به پلو می خوابی خودت خیلییییییییییییی ناز

موقع غذا خوردن هم که بساطی داریم.. روزای اول پیش بندت برات خیلییی جذاب بود و همش با پیش بندت ور می رفتی.. الان بیشتر قاشق را می گیری و گاز گاز می کنی یا ظرف غذا را می کشی یا نمی دونم چطوری لگد می زنی به ظرف غذا..

تا می شینی تو صندلی اول با همه جاش ور می ری و ناخن می کشی رو دشکش.. بعد پات را با دستت می گیری و تکون می دی..

کلا به این ناخن کشیدن به سطوح مختلف خیلیییی علاقه داری.. مخصوصا وقتی به دیوار تختت می کشی

خلاصه عزیزکم؛ توجهت به اطرافت خیلییی زیاده و هر چیز جدیدی توجهت را جلب می کنه ییهو به سمتش شیرجه می زنی.. مثخصوصا برای گرفتن کنترل تلویزیون و گوشی تلفن..

و اینکه هر روز دوست داشتنی تر و خواستنی تر می شی و من بیشتر از قبل عاشقتتتتتت

دوستت داریم زیادددددددد

ادامه مطلب ...

کودک برونم و کودک درونم..

دردونه زندگیم.. یکی یه دونه خونم.. نازنین پسر باهوش و دوست داشتنی من..

وای که دلم برای خنده های صبحت ضعف میره.. وقتی از خواب بیدار شدی و داری با خودت بازی می کنی و منتظری که مامان بیدار بشه.. و وقتی من بیدار می شم و بهت سلام می کنم و صبح به خیر می گم با یه دهن باز و دوتا لثه بی دندون مشتاقانه بهم می خندی.. روزم زیبا می شه و من سرشار از حس خوشبختی.. ممنون ازت صدرای نازنیم.. ممنونم که اومدی..

چندین روز است که حسابی به حرف افتادی و "ماما ماما ما" می گی قبلا پراکنده "بابا با با" می گفتی ولی الان خیلی جالب "ماما ما ما" می کنی و بابا مهدی معتقد است که وقتی من را می خواهی اینجوری می کنی..

البته وقتی که شاکی و معترض می شی شروع می کنی به سرو صد کردن و "ماما مه مه ما" میگی و حسابی حرص می خوری و غر ی زنی و گاها اشک میریزی!!! اونوقت است که من می مونم بخندم از دستت، قورتت بدم، آرومت کنم، چیکار کنم..

باز چند شبه همش بیدار میشی و شیر می خواهی.. روزها به زور و بازی شیر می خوری و دارم به این نتیجه می رسم که برای شروع غذای کمکی تا 2 هفته دیگه صبر نکنم .. و از همین الان شروع کنم..

دیشب با بابا مهدی رفته بودیم کتاب شهر نزدیک خونه که من یکم کتاب بخرم برای خودم و شما که هیچ کدوم از کتاب هایی که می خواستم، را نداشت ولی می دونی چی داشت؟ یه عالمه عکس برگردون خوشگللللللللل و منم که دیوانه این چیزها.. کودک درونم من را میخکوب کرده بود جلوی اون عکس برگردونها و 100 تا ایده برای ساختن کاردستی با شما اومد تو ذهنم که البته باید براشون 2-3 سالی صبر کنم.. منم بسنده کردم به یک بسته 1500 تومنی عکس برگردان ماهی.. ولی دلم موند اونجا.. یعنی دل کودک درونم مونده.. باید بازم سر بزنم به اونجا و شاد کنم کودک خسته و افسرده درونم را..

یاد روزهای دانشجویی به خیر که به بهانه شروع ترم جدید کلیییی لوازم تحریر و روان نویس رنگی و بعضا عکس برگردون می خریدم.. یادش به خیر..

من عاشق رنگم.. همه آرزوی بچه گیم تبدیل شدن مداد رنگی 36 رنگه ام به 100 رنگه و تو رویاهام 1000 رنگه بود.. 

من عاشق رنگم.. عاشق کاغذ رنگی.. عاشق کواش و پاستل و قلمو و آبرنگ..

نمی دونم تو عاشق چی می شی، ولی دوست دارم زندگیت رنگی باشه.. رنگی تر از رنگین کمون...

راستی کلاس های "ب مثل بازی" که هفته پیش قرار بود بریم به خاطر آلودگی هوا کنسل شد و امروز هم ظاهرا کلاس نیست.. حیف..

پ.ن: من عاشق سایت رنگی رنگیه ب مثل بازی هم هستم

ادامه مطلب ...

پله های ترقی..

واییییییییی عسل مامان... قربونت بشم من که داری به سرعت پله های ترقی را طی می کنی و بزرگ میشی.. بزرگگگگگگگگ، مرد کوچکم..

5ماهت تموم شد در حالیکه برای اولین بار همون طور که تو پست قبل گفتم، قل خوردی و دمر شدی و درست 2 روز بعد از اولین قل خوردن دیگه رو زمین بند نشدی و همش دمر شدی.. و حالا به سرعت از هر دو طرف راست و چپ قل می خوری.. و این برای خودت هم خیلی جذاب است و خوشت میاد و روز 30 آذر هم از حالت دمر پشت برگشتی...

با خوردن انگشتای پات ماه ششم را شروع کردی.. وای که من عاشق این لحظه ام که انگشتای پات را می کنی توی دهنت..

این را دقیقا از روز 29 آذر که برای بابا و البته من روز مهمی بود شروع کردی.. تا این روز فقط پات را می گرفتی یا جورابت را می خوردی..

این عکس هم مال اولین یلدای شماست که رفتیم خونه مامانی اینا.. خاله ریحانه و عمو مسلم و مامانی منم بودن.. خیلی خوش گذشت فقط موقع عکس که رسید شما خوابت میامد و نتونستم ازت عکس خوب بگیرم.. یه چندتا دونه با لباس تو خونه ازت گرفتم فقط..

باورش برام سخته که یه بچه 5 ماهه اینقدر فهیم باشه و اینقدر بفهمه.. تو همه چی را به خوبی می فهمی.. به خوبیییییییی..

چند شب پیش پا زده بودی و لحافت افتاده رو سرت، یه اِه اِه کردی و اومدم نجاتت دادم :)

یا یه بار تو خواب دمر شدی باز هم همین کار را کردی و باز من اومد نجاتت دادم :))

چند روز است بهت آب می دم.. خیلییی دوست داری..


ادامه مطلب ...