صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

پایان شیر دهی

سلام .. سال نو را به همه دوستای خوبمون تبریک می گم.. خیلی قبل عید قصد نوشتن داشتم.. برای روز تولد برای تبریک پیشوار عید برای تبریک سال نو.. اما ذهنم خالی بود از نوشتن..

این پست را برای پسرکم می نویسم.. و بعد در پست بعدی با عکسهای فراوان میام..




درست پنج روز قبل از ۲۱ ماهگی ات پسرم  دوران شیردهی من به پایان رسید.. و البته دوران شیرخوارگی تو..

پسرم دیگه مردی شدی برای خودت.. واقعا فکرشم نمی کردم بتونم به این راحتی از شیر بگیرمت.. تصور اینکه خودت بتونی بدون شیر بخوابی را نمی کردم.. اما شکر خدا شد..

خوب من از چند ماه پیش شیر شب شما را قطع کرده بودم از ۱۸ ماهگی شروع کردم اما یه مدت سرماخوردی و غذا نمی خوردی و شبا مجبور بودم شیر بدم و بالاخره بعد از سختی فراوان من و مخصوصا بابا شیر شب تموم شد..

بهت می گفتم: صدرا شبا شیر؟ نمی نونه (نمی خوره) چرا؟ دندون خبا (خراب)

تا اینکه بعد از سفر شمال که خودش جریاناش مفصله متوجه شدم آقا صدرا خواب ظهر را بدون شیر می تونه و فقط دوبار شیر می خوری صبح بعد از بیدار شدن و شب قبل از خوابیدن.. دیگه از ۱۰ فروردین تصمیم گرفتم ظهرا بدون شیر بخوابونمت و اون روز رفتیم پارک کلی بازی و شما تو ماشین خوابیدی و از ۱۱ ام برای اولین بار ظهر خودت روی تخت به خواب رفت یعنی یه حالی شدم ها.. کلی خداروشکر کردم.. اصلا تصورش را نمی کردم.. البته دیگه تقریبا بیهوش شده بودی از ۷ صبح بیدار بودی و حدودای ۱ ظهر بعد کلی بازی و بالا پایین کردن رو تخت خوابت برد..

کلی باهات حرف زده بودم که پسرا که بزرگ می شن آقا می شن همه رنگها رو بلدن نقاشی های قشنگ می کشن همه ماشین ها رو می شناسن خودشون از پله بالا می رن و ... همه شیرای مامانشون را خوردن و مامانشون دیگه شیر نداره شیرش تموم شده..

خوب این سخنرانی ها برات قابل فهم بود متوجه شده بودی شیر خیلی خیلی کم شده

۱۲ ام هم که یه برنامه ای برات داشتم که می گم حتما به قول بابا (صدرا در سرزمین عجایب) شبش گفتم امتحان کنم ببینم می خوابی یا نه که از ۸ تا ۹:۴۵ خوابیدنت طول کشید و سه بار از تخت اومدیم پایین و ماشین بازی کردی و دوباره غذا خوردی و روی تخت بالا پایین شدی تا بیهوش شدی.. یه چند بارم گفتی شیر مامان تموم

اما می خواستم تا پایان ۲۱ ماهگی صبحا بهت شیر بدم دیدم داری اذیت می شی.. امید شیر خوردن بیدارت می کنه که دیگه امروز صبح که بیدار شدی من رو تخت نبودم و شیر نخواستی و کاملا دوران شیر دهی به پایان رسید..

امروز روز مهمی بود برامون.. ۱۷ فروردین ۹۲.. ثبت شد در تقویم من و تو..

و فردا با هم می ریم که هدیه اش را برات بگیرم.. نمی دونم کامیون بگیرم برات یا گاز و این چیزا

دوستت دارم پسر نازنین و فهیم و منطقی ام.. پسر بازیگوش استقلال طلبم.. آتیش پاره زندگی ام.. برای همیشه دوستت خواهم داشت حتی روزی که دیگر در کنارت نباشم.. این عشق از اولین آغوش گرفتنت تو وجودم روشن شده و هیچ وقت خاموش نخواهد شد..

اما روزی که من نبودم یقین داشته باش خدایی هست که از من تو را بیشتر دوست می دارد..

خدایی که خالق توست.. به تو از هر کس نزدیکتر و با تو از هر کس مهربانتر..


نظرات 4 + ارسال نظر
محبوبه مامان الینا دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:10 ق.ظ http://www.elina1fereshte.niniweblog.com

سلام زهرا جون.سال نو مبارک و تبریک مخصوص بابت پایان دوران شیردهیسالی شاد و سرشار از سلامتی و برکت فراوان برات آرزو میکنم

سلام دوست خوبم.. ممنون از تبریکات و دعای خوبت همیشه بهم لطف داری

دایی کوچیکه چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:57 ب.ظ

عید موناده (عید مبارک)

قربونت برم دایی ایدین

من و پنجاه درصد خودم........... جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:36 ب.ظ http://parsara.persianblog.ir

به به مبارک باشه پایان شیردهی خدا قوت مادر...

سارا ( مامان کیانوش) شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:53 ب.ظ http://ourkianoush.niniweblog.com

سلام دوستم.... ممنون که آدرس وبلاگ پسرت رو برام گذاشتی، نمی دونم چرا آدرس وبت برام ثبت نمی شد ... منم با اجازت لینکتون می کنم ...

ماشالله چه گل پسری داری .....از طرف من صدرا کوچولوی خوشگل شیرین زبون رو هزار تا ماچ کن ... محکممممممممممم.... ...

خیلی ممنون لطف داری.. شما هم آقا کیانوش خوش تیپ را ببوس..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد