صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

و اما صدرا.. (این پست صرفا عاشقانه ای است برای پسرم)

وای که چقدر دوستت دارم

وای که چقدر خوردنی تر شدی با این شیرین زبونی هات

وای که چقدر عاشقتم..

عاشق قد و بالات که واقعا لذت می برم از نگاه کردن بهت..

و نمی دونی و نمی فهمی چه حالی می شم..

وقتی برام شیرین زبونی می کنی

وقتی برام قصه می گی: «یکی بود یکی نبود گنبد کبود.. یه روز مامان به آقا صدرا گفت پسرم شیر می خوای؟ عسل می خوای؟ قصه ما به سر رسید» یا اونجا که می گی: مامان به آقا صدرا گفت عزیزم...

آخ که باید تو آسمون ها دنبال من گشت..

وقتی که غذایی که من دوست دارم و بابا دوست نداره می پزم و تو عاشقانه دوستش داری می خوری و بابا هم یواش یواش داره خوشش میاد.. مثل ته چین.. مثل لازانیا که عاشقشی..

وقتی سر انگشتای تو که پنیر می ریختی روی لازانیا و تو درست کردنش کمک می کردی و نتیجه اش شد یه لازانیای بینهایت خوشمزه..

وقتی غذات را خوردی و می گی سیر شدم

وقتی الکی می گی مامان جونم جیش دارم..

وقتی خودت آب می خوری و برای منم یه لیوان آب میاری..

وقتی بهم می گی مامان جونم.. مامان زهرا.. وقتی به خودت می گی آقا صدرا.. وقتی می گی من می تونم.. خودم می تونم.. وقتی از بیرون میای می گی مامان سلام من اومدم

وقتی توی پارک برای اولین بار خودت حسابی سرسره بازی کردی و می خندیدی و می گفتی صدرا خندید..

تو همه ی این لحطات مادرانه ام بهت عشق می ورزم پسر کوچولوی دوست داشتنی و باهوشم..

همیشه با تو خواهم بود.. همیشه..



نظرات 3 + ارسال نظر
کیمیا سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:22 ب.ظ http://www.mumiii.blogfa.com

خدا حفظش کنه این عسلو
زهرا جون فکر کنم پستت نصفه اومده..

فروز مامان دیانا شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:05 ق.ظ http://ma1ma.blogfa.com

عزیزم خیلی وقته تو جمع ما نیومدی . دلخوری از ما یا اینکه فرصتش رو نداری ؟[ناراحت] دوست دارم این هفته حتی کم رنگ ولی حضورت رو ببینم . اگه برای سوژه بعدی نظر خواصی داری خبرم کن لطفا ً

کیمیا دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:09 ب.ظ http://www.mumiii.blogfa.com

دیگه نمی نویسی خانوم؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد