صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

شیرین ترین روزهای زندگی من..

هیچی به اندازه نگاه کردن چهاردست و پا رفتن تو برام شیرین و دوست داشتنی نیست.. دلم می خواد تمام روز فقط دنبالت کنم و تو تند تند چهاردست و پا فرار کنی.. لذتی غیرقابل توصیف.. برام غیرقابل باور کسی اولین چهاردست و پا رفتن تو را ببینه و جیغ شادی نزنه و مثل یه موضوع عادی بهش نگاه عادی کنه..



اصلا نفهمیدم چی شد در عرض چند روز اینقده جالب شدی.. جاهایی که اصلا سینه خیز نمی رفتی الان بدو بدو میری.. انگار به کشف تازه ای از جهان رسیدی..

امروز دخترکی جلویت بازی می کرد و بپر بپر.. تو آنچنان عمیق نگاهش می کردی و آنچنان از تماشایش حض می بردی که شک ندارم دلت خواست می تونستی راه بری..

اما کوچولوی من...

هیچ وقت جلوتر از زمان تو نبودم.. هیچ وقت انتظار پیشرفتی را در تو نکشیدم.. چون می دونستم لحظاتت دیگه هیچ وقت تکرار نمیشه...

لحظه ای ارادی نگاهم کردی.. لحظه ای ارادی خندیدی.. لحظه ای که ارادی چیزی را گرفتی.. لحظه ای غلطت زدی.. لحظه ای که نشستی.. لحظه ای سینه خیز رفتی.. و لحظه ای که چهاردست و پا رفتی..

این روزها دلم می خواد زمان حرکت نکنه.. نره.. وایسته.. من دارم شیرین ترین و بهترین روزهای زندگی ام را سپری می کنم..

لحظاتی که دس دسی می کنی.. لحظاتی که با هم جلوی آینه می شینیم و تو با خودت حال می کنی تو آینه.. لحظاتی که دنبال بازی می کنیم.. لحظاتی که تو برا رفتن بابا بهانه می گیری و با شنیدن صدای کلیدش تو در بال بال می زنی (دقیقا دست هات را بالا پایین می کنی) .. لحظاتی که می گم اون جا نرو و تو تند تر میری که بیام دنبالت.. لحظاتی که می گم اونو نکن دهنت و تا میام سمتت ازت بگیرم می اندازی اش و بال بال می زنی.. و صبح ها که با اون لبخند مسحور کننده و ناب و آسمونی منو از خواب بیدار می کنی و ...

این روزها من تو آسمونم.....

دلم نمی خواد این روزها با زمان برم....


فردا ده ماهه می شی.. و فقط دوماه دیگه تا تولدت باقی مونده.. تا باز شدن اون چشمان زیبا به روی این دنیا.. حال و هوایی دارم.............................................................


فردا روز مادر است... امسال از همیشه بیشتر این روز را دوست دارم...

امسال من هم مادرم... مادر موجود نازنینی چون تو... امسال به خاطر وجود تو منم مادرم.. امسال من ممنون تو ام......


دوستت دارم طراوت بهارم..

خوشمزگی تابستونم...

خنکای پاییزم..

و سفیدی زمستونم....


خدای شکرت به خاطر این نعمت بزرگ.. خدای بزرگ این نعمت را به همه اونایی که منتظرن بچشون..

نظرات 1 + ارسال نظر
دایی کوچیکه شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:45 ق.ظ

قربون این کاشف و دست و پاش

قربون دایی هاش

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد