صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

صدرا

در این وبلاگ من از نازنین پسرم و برای او می نویسم..

رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید...

نازنین پسرم.. بهارم.. وجودم...

سال 90 سالی که دیگه به پایان رسید، برای همیشه در وجودم پررنگ خواهد بود.. سالی که من "مادر" شدم.. سالی که تو را در آغوش گرفتم.. سال 90 سال بزرگی بود برای من.. سال اولین های تو و سال تجربه ناب ترین و عمیق ترین و خدایی ترین احساسات.. سالی که خدا را جور دیگه پیدا کردم سالی که سخت ترین دردها را کشیدم در عین لذت انتظار و سالی پر از بیخوابی و خستگی در عین نشاط دیدن خنده های تو  و سالی پر از رنج از حرف و قضاوت نزدیکان در عین بالیدن به دردانه وجودم تو.. و سالی که از من زهرای دیگه ای ساخت..

این سال دیگه به آخر داره می رسه.. سالی که تو از یه موجود بی توان رسیدی به کوچولوی پر تحرک و یواش یواش داری شروع به چهاردست و پا رفتن می کنی.. سالی که تو از یه موجودی که از این دنیا ترس داشت تبدیل شدی به کوچولویی که دنیا براش محل اکتشاف شده.. سالی که روزهاش برای من با تو خیلی سریع سپری شد..

و حالا تو نازنین من.. پسر تابستونی من.. داری اولین بهار زندگی ات را آغاز می کنی.. داری اولین نوروز زندگی ات را تجربه می کنی.. 

عیدت مبارک عزیزکم.. انشاالله سال نو برات سال خوب و پر از خیر باشه ..


خدایا.. خدای مهربون.. شکرت به خاطر نعمتی که در سال ۹۰ بهم دادی.. این عزیزینم را.. وجودم را.. نفسم را به دستان پر توان و دامان پر محبت تو می سپارم.. خودت در پناه خودت حفظش کن.. خدای مهربونم ممنونم ..






چندتا از عکسهای آتلیه ات:









نظرات 1 + ارسال نظر
دایی کوچیکه دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:27 ب.ظ

عیدت مبــــــــــــارک خوشگل ترین دایی دنیا
عید خودت هم مبارک

عید شما هم مبارک مهربون ترین دایی دنیا

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد